علي اكبر علي اكبر ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

می خوام از روزهای نبودن تا بودنت برات بنویسم

ز غوغای جهان فارغ....

آخرین عکس من و باباعلیرضا...

1394/3/11 19:24
1,280 بازدید
اشتراک گذاری

سلام برعلی اکبرم...همه هدف و عشق من برای زندگی

1 روز قبل از اینکه باباعلیرضا اعزام بشن بااینکه خیلی دلم گرفته بود گفتم بیایید با لباس های عیدتون ازتون عکس بگیرم.که وقتی برگشتی این عکسو طراحی کنمو چاپ کنم و به دیوار بزنم...با زحمت زیاد و شیطنتهای تو چندتا عکس ازتون گرفتم...

عکس اول یه مقدار تار شده.قراره عکس دومو طراحی و چاپ بکنم و چندتا از اونو هدیه بدم به چندنفر.

الهی مامان فدای خنده تو و باباعلیرضای بهشتی بشه.

این عکس روهم شب شنبه یک شب قبل از اعزام بابایی گرفتین.اینجا منزل عمومرتضی هستش.بابایی گفت از من و ولیعهدم یه عکس بگیرید.

گاهی رفتن درسهای زیادی می ده، احساس می کنم به کربلا نزدیک و نزدیک تر شدم.اصلا زندگی بابایی کربلایی بود، راهش راه شهادت بود .. از روز شهادت بابایی به بعد برای ما شنیدن روضه حضرت علی اکبر  امام حسین بسیار سخت تر شده ، به خاطر اینکه وجود تو تنها یادگار علیرضای شهیدم در هر لحظه ما را به کربلا متصل می کنه .

پسندها (2)

نظرات (11)

مامان ويانا
12 خرداد 94 15:41
ولادت با سعادت حضرت مهدي رو بهتون تبريک ميگم عيدتون مبارک
مامان علي اكبر
پاسخ
ممنون.من هم تبریک می گم.اللهم عجل لولیک الفرج
مامان ويانا
12 خرداد 94 15:48
چقدر از دیدن این عکسها ناراحت شدم
مامان ويانا
12 خرداد 94 15:50
طفلکی علیرضا چطوری این روزها را سپری می کند ؟ بهانه بابا علیرضا را نمی گیرد .
مامان علي اكبر
پاسخ
این روزها به سختی میگذره...
امیر
13 خرداد 94 13:34
قربون دایی و پسر دایی عزیزم برم...
همدرد
16 خرداد 94 12:14
خیلی روزای سختی رو دارین تحمل میکنین...خدا بهتون صبر بده....ای جانم...فدای کوجولوتون بشم....صد در صد مطمئنم که باعث افتخار شما و شادی روح پدر بزرگوارش خواهد شد....
مهتاب
25 خرداد 94 0:29
دلم میخواد کلی حرف بزنم اما انگار لالم کلمات رو زبونم خشک میشه ! کاش میشد زمان رو به عقب برگردون ! بهش ایست داد . خدایا قراره بنده هاتو چقدر بزرگ کنی ! دوست جونم برامون دعا کن . بمیرم برات که با چه حالی این صفحه ها رو تو سایت آپدیت کردی ! درکم پایینه اما حال عجیبی پیدا می کنم ! دوستت دارم . حلالم کن
پرستو
26 تیر 94 20:30
سلام مامان علی اکبر ، خوبی ؟ اگر اشتباه نکنم دیروز تولد علی اکبر بود ، قطعا جای پدرش خیلی خالی بوده ، خدا به تو مادر شیرزن صبر و توان مضاعف بده ، ان شاء الله زنده باشی که به ثمر نشستن میوه دلت رو ببینی
پرستو
6 مهر 94 21:01
سلام مامان علی اکبر؛ چرا دیگه وبلاگت رو به روز نمی کنی؟ پسرت فردا می خواد بدونه مادرش چطوری این روزها رو گذرونده سلام دوست خوبم.. اصلا ديگه حوصله ندارم.. روزهام داره بيهوده ميگذره.. انشاالله به زودي شروع مي كنم.. ممنونم ازت پرستوي عزيز...
خاله مژگان
26 آبان 94 16:30
سلام مامانی. سخته گذروندن این روزا.اما قطعأ شما میتونی
مامان اکرم
22 آذر 95 14:08
اینجا قلم بانویی به تصویر کشیده شده که صبر و سختی را به معنای واقعی تحمل کرده است اینجا وصف بی پایان واژه هاست اینجا نفس کم می آید از این همه گذشت از این همه مردانگی مردی که قطعا بهترین زندگی دنیا را رقم زده بود اما برای پیوستن به یار ابدی اش رها شد از بند دنیا و ... عزیزم آزاده جونم تو بی نظیری و برایت از خداوند متعال صبر و سلامتی را هر روز آرزو میکنم
مامان علي اكبر
پاسخ
دورت بگردم دوست نازنینم ممنونم از این همه ابراز لطف و ارادت.. دعا میکنم بحق بی بی زینب (س) بنیان خانوادتون همیشه محکم و برقرار باشه... عنایت ویژه اباعبدالله الحسین شامل حالتون.. یه عالم دوستت دارم...
مامان اکرم
7 دی 95 15:08
سلام خیلی خوشحال شدم که جوابمو دادی آزاده جوووووووووووووونم خیلی خیلی خیلی از دعای قشنگت ممنونم منم یه عالمه دوست دارم و می بوسمت خواهر جونیم سلام به روي ماهت دوست جونم مگه ميشه آدم دوست به اين بامحبتي داشته باشه و جوابشو نده اينثدر ناملايمت و بي وفايي ديدم اين مدت كه وجود دوستاي نازنيني همچون شما برام از طلا با ارزشتره