علي اكبر علي اكبر ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

می خوام از روزهای نبودن تا بودنت برات بنویسم

ز غوغای جهان فارغ....

·٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·˙سفر قم و جمكران·٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·˙

1392/3/3 20:08
225 بازدید
اشتراک گذاری

شايد اين آخرين سفر دو نفره ما بود.ولي احتمالش هست كه بازم بريم مسافرت.البته دو نفر نبوديم و بابا و مامان و داداش جونم هم بودن.صبح پنجشنبه داداش اينا اومدن دنبالمون و مارا از خونه سوار كردن و به طرف تهران حركت كرديم.اينكه بين راه كجاها توقف كرديم و چي خورديم و ديگه نميگم.فقط براي ناهار مرقد امام توقف كرديم و چادر زديم و ناهار كه كباب شامي بود و مامان جان زحمت كشيده بودن خورديم.نماز را هم داخل حرم خونديم و حركت كرديم به سمت شهر ري.جايي كه قرار بود يه نفر زن دايي علي اكبر بشه.بله رفتيم خواستگاري.2 ساعتي را اونجا بوديم.علي اكبرم خيلي خسته شده بود.ورجه وورجه زياد مي كرد.جاش بد بود.بعد از اونجا حركت كرديم به سمت قم.شام رفتيم رستوران و براي خواب هم رفتيم اردوگاه تفريحي اتاق گرفتيم.خيلي خسته بوديم.همه تا صبح غش كردن.صبحم بعد از صرف صبحانه حركت كرديم به سمت حرم حضرت معصومه.نماز و زيارتو بجا اورديم و ساعت 11:30 حركت كرديم به سمت جمكران.اونجا هم نماز جماعتو خونديمو بعدش حركت كرديم به سمت اصفهان.بين راه قم كاشان يه جاي باصفا پيدا كرديم و ناهارو اونجا خورديم.دوباره حركت كرديم.به امام زاده احمد ابن محسن ابن زين العابدين رسيديم.(امامزاده "احمد بن محسن " در در روستای خَفر در فاصله 5 کیلومتری نطنز و در محور اصفهان- نطنز واقع شده است .)


 

 

مدتي هم اونجا بوديم و پفك و تخمه خورديم و دوباره حركت كرديم به سمت اصفهان.ساعت 20:30 بود كه مارا در خونمون پياده كردن و خودشون هم رفتند سمت خونه خودشون.اين دو روز خيلي خوش گذشت.شايد ارديبهشت به قمصر و نياسر و كاشان هم بريم.تا علي اكبرم نيومده و مامان و بابا را براي چندماه خونه نشين نكرده ما بايد گشتنيامونو بريم.

پسندها (1)

نظرات (1)

لیلا
28 فروردین 92 19:43
سلام ازی جون.
همگی خوبید؟
زیارتتون قبول باشه .


سلام عزيزم.خوبيم.شما خوبيد؟خيلي ممنون.جي شما خالي بود خيلي خيلي.