علي اكبر علي اكبر ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

می خوام از روزهای نبودن تا بودنت برات بنویسم

ز غوغای جهان فارغ....

·٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·سفر به شيراز·٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·

1392/3/3 20:08
274 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارشنبه بعدازظهر ما به همراه مامان و بابا و داداش جونم و دويار هميشه همراهم عليرضاي عزيزم و ميوه دلمون راهي شيراز شديم..مسير رفتمونو شهرضا به شيراز انتخاب كرديم.چهارشنبه ساعت 11 شب رسيدم مجتمع بانك كه داداش جون از قبل رزرو كرده بودن..فردا صبحش همگي به زيارت شاهچراغ رفتيم.بعدشم به حمام و مسجدو بازار وكيل و سراي مشير سر زديم.بعداز ظهرشم از حافظيه و سعديه ديدن كرديم..خيلي خوش گذشت..واقعا هوا عالي بود و من و علي اكبرم از لحاظ گرمي هوا اذيت نشديم..

جمعه صبح هم رفتيم باغ ارم و نارنجستان..باغ ارم خييليي ناز بود..خيلي عكس گرفتيم.نارنجستان هم قشنگ بود.ناهار را هم همسرم عزيزم در پارك دروازه قرآن زحمتشو كشيدن و جوجه درست كردن.

بعداز ناهارم رفتيم سمت تخت جمشيد..من كه خيلي از بناهاي تاريخي خوشم نمياد ولي همسرجون خيلي خيلي مجذوب تخت جمشيد شده بودو خيلي ذوق ميكرد..تا از تخت جمشيد برگشتيم ديگه شب شده بود..

علي اكبرم خيلي هواي مامانو داشت..بچم آخ نگفت..گذاشت مامانش تا ميتونه لذت ببره.اينكه خسته شدم خب مسلم بود.ولي خداراشكر اتفاقي برامون نيفتاد..

جمعه صبح هم ساعت 9 منزل را تحويل داديم و حركت كرديم به سمت ياسوج.اينبار مسيرمون تغيير كرد و ميخواستيم از ياسوج بريم اصفهان.نرسيده ب ياسوج آبشار مارگونو انتخاب كرديم و به سمتش حركت كرديم..واقعا آبشار زيبايي بودو مسيرش خيلي قشنگ و سرسبز بود.تا ساعت 4:30 بعداز ظهر هم اونجا بوديمو بعدش افتاديم تو جاده ياسوج-سميرم.واقعا جادش خطري بود و رو نوك كوه ما داشتيم حركت مي كرديم.اينو مينويسم اينجا كه يادمون باشه ديگه از اون جاده بر نگرديم..جاده طولاني و پرپيچ و خم.داداشم خيلي خسته شده بود بنده خدا.ديگه بكوب رانندگي كردو ساعت 23:30 هم مارا درب منزلمون پياده كردن..واي كه چقدر پاهام ورم كرده بود و بدنم سست شده بود.خيلي خوب دوام اوردم بازم..

واقعا سفر قشنگي بود.لذت بردم و بهمون خوش گذشت...

پسندها (1)

نظرات (0)