٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•مراجعه به درمانگاه٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠٠
دیروز یعنی پنجشنبه 23 خرداد تصمیم گرفتم برم درمانگاه و یه صدای قلب از پسل نازم بشنوم..آخه شیطونک مامان دو روز بود کم تکون میخورد.منم ترسیدم.آخه روزای قبلش شاید فقط 1 ساعت در روز تکون نمیخورد.23 ساعت بقیشو تکون میخورد .منم بیکار بیکار پاشدم رفتم درمانگاه دم در اتاق مامایی بودم که علی اکبر ناقلا شروع کرد به تکون خوردن اونم از نوع آفتاب بالانس.منم رفتم داخل به ماما نگفتم قضیه چیه.فقط گفتم اومدم مراجعه مراقبت.اوناهم شروع کردن به فشارو وزن و نبض گرفتن.فشارم 10 روی 6 بود.وزنم 70.رفتم رو تخت خوابیدم صدای قلب ناز علی اکبرمو شنیدم.ماما گفت مثله اینکه خیلی خوشحاله خوب قلبش میزنه.الهی مامان قربون پسلش بشهههه که میخواست سربه سر مامانی بذاله.
الان هفته 35 هستم..وای خدا 5 هفته دیگه فقط.5 هفته.دلم نمیخواد این دوران شیرین تموم بشه.خیلی راحت بودم.خیلی خوش گذشت.اصلا حس نکردم باردارم.اگه صدای قلب علی اکبرم نبود باورم نمیشد باردارم..
خدایا با چه زبونی ازت تشکر کنم؟؟؟؟؟؟؟؟