علي اكبر علي اكبر ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

می خوام از روزهای نبودن تا بودنت برات بنویسم

ز غوغای جهان فارغ....

ختنه بعد از 4 ماهو 14 روز

1392/9/12 10:07
167 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر گل و نازنين و دوست داشتني خودم..با تاخير برات مي نويسم چون خيلي سرم شلوغ بود..خيلي اضطراب ختنتو داشتم ماماني.مي ترسيدم.تو خيلي به واكسنات واكنش نشون ميدي.ميترسيدم ختنتم همينطور باشه..بالاخره تصميم گرفتيم روز جمعه ببريمت پيش باباجونت تا ختنت كنه..باباجونت حدود 30 ساله ختنه مي كنه..چون تجربه داشت برديمت پيشش.خونه خودشون بوديم كه دست به كار شديم.مامان جون و دايجون گفتند ما تحمل گريه هاي علي اكبرو نداريمو رفتند بيرون.قبلش بهت استامينوفن دادم و شيرت دادم.تو از همه جا بيخبر راحت و بازيگوش دراز كشيده بودي.باباجون آمپولاي بي حسيو بهت زد..ما منتظر جيغت بوديم.ولي تو فقط اخم ميكردي و صدايي ازت نيومد.ما خيلي ذوقتو كرديم ماماني.بعد از بي حس شدنت باباجون دست بكار شد.همچنان آروم بودي و منم بهت آب قند ميدادم كه بعدش ضعف نكني..ماهمش ذوق مي كرديم كه چقدر آرومي.ولي ربع ساعت بعد از اتمام كار خيلي جيغ كشيدي.خيلي گريه مي كردي.منم شروع كردم به گريه.واقعا نميدونستم چكار كنم.با ابابيي برديمت با ماشين بيرون ولي بازم گريه مي كردي.بابايي خيلي هول شده بود.اورديمت خونه باباجون دوباره و بابايي برات بي حسي ليدوكائين خريدو پاشيديم روش.دردت ساكت تر شدو بابايي تورو روي پاش خوابوندو فقط 2 ساعت روي پايه باباييه مهربونت خواب بودي و موقعي كه ادرار داشتي گريه مي كردي.الان 5 روز از اون روز گذشته.ختنه گاهت هنوز قرمزه و مدام بهش پماد تتراساكلين ميماليم و من بعداز هربار ادرارت ميشورمت.و لي من خيلي مي ترسم.من براي اينكه زود خوب بشي يه زيارت عاشورا به نيت امام سجاد نذر كردم و 100 صلوات هديه به ام البنين.با اينكه ختنت كرديم ولي هنوز ميترسم .اميدوارم عمل ختنت به خوبي انجام شده باشه...دوست دار تو...مامان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)