پدر آسمانی
علی اکبرم،ای تمام هستی ام سلام. سخن گفتن از پدرت دشوار است ، دشوار است تا دل و چشم و زبان و قلم همسو شوند. چشم زود می بازد اندر حکایت فراق،نفس به راحتی وا می دهد در فشار بغض ، قلم هزارباره می شکند و من مات روزهایی که باید بی بابا علیرضا بسر کنم. علی اکبرم! هنوز فصل چیدن گلهای بوستان زهرائی (س) باقی است. هنوز به ندای حسین (ع) پاسخ می گویند. هنوز به نگاه های منتظر خون عیدی می دهند که پدرت این چنین سر از پای ندانسته عازم معرکه عشق می شود. کربلا ادامه دارد که پدرت به یاری زینب (س) پرگشوده است.. آری ، بابا علیرضای مهربان و دلیر تو با عزم حیدری اش دنیا را حقیر کرد، آسمان را سرخ و زمین را خاکستر. سنگهای جا ...
نویسنده :
مامان علي اكبر
12:50