علي اكبر علي اكبر ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

می خوام از روزهای نبودن تا بودنت برات بنویسم

ز غوغای جهان فارغ....

واکسن دوماهگی

دیروز یعنی یکشنبه علی اکبر نازم دوماهه شد....دوماه یعنی 60 روز عاشقانه مامانی و بابایی با یه پسر نازنازی آروم صبور مهربون خوش اخلاق خوش خنده..فرشته کوچولویی که 60 روز بدجوری سر مامانیشو به خودش گرم کرده و عاشقش کرده..بابایی رو بدجوری بیتاب میکنه وقتی ازش چندساعت دوره...راستی چی شد چجوری شد اینجوری عاشقت شدم علی اکبرم.. ساعت 9 صبح بود که 9تا قطره استامینوفن به گل پسرم دادم..بردیمش درمانگاه امام حسین که به آدرس جدیدش منتقل شده بود..اول رفتیم بخش بهداشت خانواده..وزن علی اکبرمو دور سرشو گرفتن..وزنش 6 کیلو بود ولی من خودم راضی نبودم..ولی خانمه میگفت نه خیلی روی نمودار رشدش خوبه..دور سرشم یک سانت اضافه شده بود که گفت خوبه...گفتیم خدارا شکرررر...
9 مهر 1392

اولين غلتيدن نازنازي مامان

امروز من در آشپزخانه مشغول آماده كردن ماهي براي ناهار بودم كه يك مرتبه صداي گريه علي اكبرم بلند شد..رفتم ديدم عجببببب!!!گوگولي مامان به سمت چپش غلتيده و سرش روي بالشت چرخيده!خيلي تعجب كردم...ولي خيلي هم ترسيدم...چون مراقبتم بايد از اين پس بيشتر باشه..مبادا خداي نكرده تويه خواب بغلته و من نفهمم..اومدم تويه نت و ديدم در جدول رشد نوزادان اين غلتيدن مخصوص سه ماهگيه...قربون پسر فعالم بشم كه جلوتر داره جدولو پيش ميبره عزيزكم خيليييي مواظب خودت باش ماماني چون ما وجودمون به وجود تو بسته است پسر ناااازززززم...دوستت داريم
9 مهر 1392

سوابق شيرين كاري هاي علي اكبرم تا 2 ماه و 15 روزگي

سلام به فرشته كوچولويه زندگيمون... علي اكبر نازم الان كه اين مطالبو مينويسم شما تويه گهواره لالا كردي .منم اومدم از شيطنتهاتو شيرين كاريهات بنويسم..همه ميگن ماشالا خيلي باهوشه علي اكبر.چون تمام كارهايي كه ازت ميبينند بيشتر از انتظاره.. مثلا خيلي وقته كه اشيا را دنبال ميكني و دلفيناي آويز موزيكالتم دنبال ميكني يكي يكي...عاشق رنگ سبزي.چون دلفين سبزه رو خيلي دنبال ميكني. هركي هم باهات حرف ميزنه شروع ميكني از خودت سروصدا در بياري  و ميخواي باهاشون حرف بزني... موقع شير خوردنم خيره ميشي به ماماني و تا ماماني نگات ميكنه يه عالمه ميخندي و نازو عشوه مياي...به قول بابايي يه روز از بس نازو عشوه براش اومدي خسته شدي و خوابت برد...
9 مهر 1392

•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·عروسك كوچولومون•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·˙

    اين عكس سه روزگي علي اكبر نازمونه كه خاله عاطفه عزيزش براش پلاك ون يكاد آورده بود و بعدم ازش عكس گرفت. اولين حمام فرشته كوچولوي ما كه دوتا مادربزرگا بردنش حمام...ولي بعدش من چه كشييييدم..علي اكبرم شب تب كردو درجه تبش 38.5 شد.برديمش بيمارستان صدوقي گفتن زردي 17 داره.بستريش كردن و ...اصلا دلم نميخواد از اون شب بگم.خيلي شب بدي بود.خداراشكر كه ديگه علي اكبرم خوبه خوب شدو زرديشم از بين رفت. قربون گل پسلم بشم من.اينجا فقط ده روزشه..ببين چطوري خوابيده پسله   اينجا تازه از بيمارستان اورده بوديمش.زردي پسلي 10 شده بود.فدات بشه مامان كه اينقدر ناز ميخوابيييييي...بميرم براي قندعسلم كه دستشو دوبار...
27 شهريور 1392

علي اكبر نازم...

  ای جونم... عمرم...نفسم...عشقم...تویی همه کسم...وای که چه خوشحالم...تورو دارم....ای جوونم   قربون پسر گلم بشم هزاربار که عاشق آویز موزیکالشه و هروقت براش روشنش می کنم اینقدر ذوق میکنه و دست و پا و جیغ میزنه...وقتی خیلی کار سر مامانی ریخته باشه یک ساعتی میذارمت اینجا و میرم دنبال کارام گوگولی مامان ...
27 شهريور 1392

•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·˙گل نازم تولدت مبارك•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·˙

        گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند  بهترین و زیباترین هدیه اش را به ما داد     زيباترين ارمغان زندگي و ثمره عشق ما علي اكبر عزيزم روز سه شنبه 25 تير 92 ساعت 12:10 با وزن 3150 و قد 52  قدمايه كوچولوشو به اين دنيا گذاشت..     ...
8 مرداد 1392

٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•مراجعه به درمانگاه٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠٠

دیروز یعنی پنجشنبه 23 خرداد تصمیم گرفتم برم درمانگاه و یه صدای قلب از پسل نازم بشنوم..آخه شیطونک مامان دو روز بود کم تکون میخورد.منم ترسیدم.آخه روزای قبلش شاید فقط 1 ساعت در روز تکون نمیخورد.23 ساعت بقیشو تکون میخورد .منم بیکار بیکار پاشدم رفتم درمانگاه دم در اتاق مامایی بودم که علی اکبر ناقلا شروع کرد به تکون خوردن اونم از نوع آفتاب بالانس.منم رفتم داخل به ماما نگفتم قضیه چیه.فقط گفتم اومدم مراجعه مراقبت.اوناهم شروع کردن به فشارو وزن و نبض گرفتن.فشارم 10 روی 6 بود.وزنم 70.رفتم رو تخت خوابیدم صدای قلب ناز علی اکبرمو شنیدم.ماما گفت مثله اینکه خیلی خوشحاله خوب قلبش میزنه.الهی مامان قربون پسلش بشهههه که میخواست سربه سر مامانی بذاله. الان ه...
6 تير 1392

٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•اتاق و وسایل عشق مامان٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠٠

در اتاق نبات مامان که اسمشو خودم درستیدم چون صبح عکس گرفتم تاریک شده اتاق نازنینم                 الهی مامان قلبونت بشه با این پتو زراف ایت  که من اینقدر دوستش دارم.        الهي مامان قربونت بشه پسل نازم دلم ميخواست يه عالمه اسباب بازي داشتي ولي خب نشد ديگه..اميدوارم وقتي بدنيا اومدي بتونيم برات بهترين چيزها را بخريم عزيز دل مامان..فعلا براي شروع اين هداياي ناقابلو قبول كن فداتشم. ...
6 تير 1392

٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•تولد حضرت علی اکبر مبارک٠•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•

ز فرزند امیرالمؤمنین و زادهْ زهرا / شبیه روی بیغمبر ، علی اکبر آورده به شام یازده ْشعبان عیان شد آن مه تابان / خرد گفتا حسین از ماه گردون بهتر آورده برای شاهدین فرزند ، بر آل علی دلبند / برادر از برای عابدین و اصغر آورده نبی‏روی و نبی‏موی و نبی‏خلق و نبی‏خوی / ز بهر شاهدین و اهل‏بیتش یاور آورده قدش طوبی ، رخش زیبا ، دو جشم نرگسش شهلا / تو گوئی بهر یاری حسین ، بیغمبر آورده بنازم چشم لیلی را که از سرچشمهْ عفت / برای دوستان آب حیات از کوثر آورده   ۱۱ شعبان سالروز تولد شبیه ترین انسان ها از لحاظ صورت و سیرت به پیامبـر خیر و برکت محمد مصطفی (ص) است، میلاد سرو بوستان ایستادگی، ...
30 خرداد 1392