علي اكبر علي اكبر ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

می خوام از روزهای نبودن تا بودنت برات بنویسم

ز غوغای جهان فارغ....

•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·˙آخرين ويزيت دكتر•●♥ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ♥●•٠·˙

1392/7/9 10:35
157 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح يعني يكشنبه 23 تيرماه با عليرضاي عزيزم رفتيم مطب دكتر..به خانم دكتر گفتم خواهش ميكنم ديگه امروز منو معاينه كنيد و بهم بگيد چجوري ميتونم زايمان كنم.رفتم رو تخت معاينه..برخلاف چيزي كه بقيه ميگفتن معاينه اصلا درد نداشت و خيلي ساده بود.نميدونم دكتر  چي ديد به اين سرعت!!گفت دهانه رحمت حدود 1 سانت باز شده و سه شنبه ساعت 5 صبح بيا زايشگاه!!من واقعا ماتم زده بود.اصلا انتظار نداشتم بگه بيا براي زايمان.آخه ميگن براي طبيعي بايد دردت بگيره بعد بياي..براي سزارينم كه اين دكتر مخالف بود..رفتم پيش ماماي دكتر و گفتم چكار كنم قبل زايمان؟بهم اين مواردو گفت:

ماما گفت روزی سه وعده شربت زعفران بخور(گفت سه تا دونه پر زعفرونو میندازی تو قوری و میذاری ربع ساعت دم بکشه تا رنگ بندازه.بعد بخور .گفت خیلی کمک میکنه به زایمانت.گفتم میترسم سقط بشه بچم.گفت دیگه دوروز داری تا زایمان اشکالی نداره)
گفت نزدیکی هم این دوشب آخری حتمااا داشته باش بدون جلوگیری..
آهنگم بذارو کلی روش برقص.
پله نوردی هم بکن....

از مطب اومدم بيرون اشك تو چشمام جمع شده بود.نميدونستم بخندم يا گريه كنم..قضيه را براي عليرضام تعريف كردم.اونم شوكه شده بود.از خنده هاش ميفهميدم.

خلاصه راه افتاديم به سمت منزل و بين راه هرچي دكتر گفته بودو براش تعريف كردم..رفتيم دفتر بيمه و دفترچه علي اكبرمو كه چندروز قبلش مداركشو داده بوديم گرفتيم..قربونش بشم پسلمو كه اسمش به نام نوزاد تو دفترچه بيمش چاپ شده بود..


 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)