علي اكبر علي اكبر ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

می خوام از روزهای نبودن تا بودنت برات بنویسم

ز غوغای جهان فارغ....

24 تیر ،جشن تولد ثمره عشق من و بابا

1393/4/30 12:40
841 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  میوه دل مامان..مامانو ببخش که با 5 روز تاخیر برات می نویسم..همش بخاطر شیطنت های خودته که تا منو پای کامپیوتر میبینی از سرو کولم بالا میری.

عشق مامان  1 ساله شدنت مبارک

 

روز تولد تو میلاد عشق پاکه... برای شکر این روز پیشانیم به خاکه

عروسک من،روز سه شنبه یعنی شب تولدت برات یه جشن تولد ساده گرفتیم.مهمانها خانواده خودم بودند.نمی شد خانواده بابایی راهم دعوت کرد.چون هم جا کم بود.هم خانومها معذب بودند.بنابراین اونشب فقط خانواده من دعوت بودند.از صبح سه شنبه بابایی مرخصی گرفت و رفتیم دنبال کیک و تزئینات..کیکتو خیلی دوست داشتم.در واقع تا وقتی  حبه انگور مامانی ما به خواست دل خودمون برات کیک میپسندیم.ایشالا بزرگ که شدی خودت با سلیقه خودت هرچی خواستی انتخاب میکنی..

افطاری جوجه کباب و کوبیده و سوپ صرف شد.بعد از اون هم هدیه هاتو گرفتی...بعدهم کیک و..

دایجون احسان:یک ربع سکه..واقعا زحمت کشیده بود..ایشالا برای عروسیش جبران میکنیم..

خاله عاطفه:30هزار تومان..البته خاله همیشه کادو سنگین بهت می داد.اینبار  کلی معذرت خواهی کرد..خیلی هم ازش ممنونیم..ایشالا تولد نگین خانومی دختر خالت جبران می کنیم..

باباجون(پدربزرگ):40هزار تومان.(البته از باباجون بیش از این انتظار داشتیم..ولی خب ممنونیم ازشون)چشمک

اینم عکس پدرو پسر..دو مرد زندگیم که عاشقشونم

پسرم ،عزیز تر از جانم .... دنیا را زیبا ببین و مانند روزی که به این دنیا قدم گذاشتی پاک بمان ... نمیدانم چه روزی و چه زمانی این نوشته هایم را میخوانی ولی این را بدان که من و پدرت از تمام دنیایمان میگذزیم تا دنیای تو را زیباتر بسازیم .... این را بدان که از لحظه لحظه ی خنده هایت ...غلتیدنت ...نشستنت... ایستادنت... راه رفتنت و... ذوق کرده ایم و شاد بوده ایم ... پس برایمان بخند و شاد باش تا دنیا به رویمان بخندد ...

پسرم ......... شیرین ترین لحظه های زندگی از آن تو باد و خدای مهربانی ها نگهبانت

 

پسندها (1)

نظرات (2)

پرستو
30 تیر 93 23:37
میگن تا وقتی که هنوز نوزادی به دنیا می آید ، یعنی خدا هنوز از آفرینش انسان ناامید نشده ، امیدوارم این بچه ها دنیای بهتری رو بسازند .
پرستو
30 تیر 93 23:47
چند سال پیش تو نامه های پدر و مادرم ، نامه ای رو دیدم که مربوط بود به سال 1345 ، یعنی حدوداً 48 سال پیش ! پدرم به مناسبت تولد خواهرم که اولین فرزند خانواده بود ، چون ماموریت اداری بوده و نتونسته بوده موقع تولد پیش اونها باشه ، برای مادرم نامه ای فرستاده بود . نوشته بود (نقل به مضمون) : امیدوارم این کودک زمانی که بزرگ میشه ، خودش پاسخ شادباشها رو بده . و من هم برای این کوچولوی دوست داشتنی شما همین آرزو رو می کنم . ان شاءالله خودش وقتی بزرگ شد ، با زندگی پرثمرش جواب تمام زحمتهای تو مادر خوب و تبریکهای اطرافیان رو بده
مامان علي اكبر
پاسخ
وای عزیزم چقدر پدر و مادرتون با صفا بودن..خدا براتون حفظشون کنه...خیلی ممنونم از شما...انشاالله خداوند کمکم کنه تا بتونم خوب تربیتش کنم که همیشه هم شاکر خدا و هم شاکر خلق خدا باشه