سفر بندر عباس
سفر به بندر عباس با جمعي از دوستان هم دل و هم درد...
چهارشنبه 24 آذر 1395
علي اكبر نازنينم و ريحانه خانم يادگار شهيد پويا ايزدي
پرواز اصفهان _تهران ساعت 7/15 صبح روز چهارشنبه 24 آذر...
ريحانه شهيد ايزدي/محمد پارسا شهيد حسيني/محمد مهدي شهيد شيروانيان
ساعت 8:30 صبح به فرودگاه مهرآباد تهران رسيديم. پرواز تهران _بندرعباس ساعت 15 بود.در اين فاصله زماني خسته كننده تنها ديدار دوستان عزيز اصفهاني و تبريزي هم دل باعث ميشد كه گذر زمان را متوجه نشيم.چند ساعتي را در نمازخانه فرودگاه به خوبي و خوشي و گپ و گفت با دوستان عزيزم و شما پسرناز هم با بازي با ديگر فرزندان شهدا گذرانديم.ساعت 17 روز چهارشنبه در فرودگاه بندر عباس بوديم.و ساعت 7 شب به هتل هرمز رسيديم.
صبح روز پنجشنبه با لنج كندرو از بندرعباس به سمت قشم حركت كرديم.حدود سه ساعت زمان برد تا به قشم رسيديم.ماماني به شدت دريا زده شده بود.ولي ديدار دوستان نازنينم به خصوص همسر شهيد عبدالله باقري و محدثه خانم يارگار آن شهيد عزيز،همسرشهيد مهدي نوروزي ،همسر شهيد جبار عراقي ،همسر شهيد فرهاد خوشه بر ،همسرشهيد ابوالفضل راه چمني و .... شيريني و لذت سفر را چندصد برابر كرد..
علي اكبر ماماني و محمدهادي يادگار شهيد مهدي نوروزي( شير سامرا)
بالاخره پس از سه ساعت به قشم رسيديم.بعد از اقامه ي نماز و صرف ناهار به سمت بندر درگهان حركت كرديم.
پسر نازم بخاطر خستگي زياد در همين حالت به خواب ناز رفته بودي..
قيمت اكثر اجناس مركز خريد درگهان با شهرستان خودمون توفير زيادي نداشت.بخاطر همين زياد خريد نكردم.
حدود ساعت 6 بود كه زمان خريد به پايان رسيد و با همان لنج كندرو به سمت بندرعباس برگشتيم.هوا بشدت سرد شده بود و همگي دچار سرماخوردگي اساسي شديم.
دكور شب يلداي هتل هرمز...علي اكبر زندگي ماماني و ريحانه شهيد ايزدي
محمد پارساي نازنين يادگار شهيد سيدسجاد حسيني
پرواز بندر _تهران ساعت 14:45 روز شنبه
اميد دل ماماني همراه با يادگاران شهيد حميدرضا مرادي(علي آقا و نازنين خانم) و محمد پارساي شهيد حسيني
ساعت 16 در فرودگاه مهرآباد تهران بوديم.پرواز تهران _اصفهان ساعت 21:15 شب بود.باز هم چندساعت معطلي در فرودگاه.ولي به دعوت دوست نازنينم همسرشهيد سلطان مرادي چندساعتي را مهمان منزل ايشان بوديم.واقعا ممنونم از خواهرعزيزم بابت مهمان نوازي گرم و رفتار پرلطف و محبتشون..خيلي خيلي خوش گذشت ...
و در آخر با پرواز ساعت 21:30 ، ساعت 23 شب به جمع خانواده پيوستيم..
ولي آخر همه ي خنده ها و خوشي ها و سرگرمي ها به جرات ميتونم بگم:
عليرضاي عزيزم..يگانه عشق و هستي من: