پسر ناز یک ساله من...
پسر ناز یک ساله من سلام... نمیدونم از کجا شروع کنم..احساس می کنم زود گذشت..پارسال 25 تیر بود که ساعت 5 صبح به زایشگاه رفتم.ساعت 12:10 تو را روی سینم گذاشتند.یه موجود کوچک ناتوان ولی پاک و معصوم که تمام دنیا براش تازگی داشت..صدای گریتو که شنیدم فهمیدم که دنیا برات خیلی تازگی داره که تا نور به چشمت خورد ترسیدی.دلت نمیخواست از اون دنیای آبی خودت که فقط و فقط خودت بودی..بدون هیچ درد و سروصدا... بیرون بیای..ولی همون وقت که تورو روی سینم گذاشتند بهت قول دادم که بهترین مادر برات باشم که هیچگاه از اومدنت تو این دنیا پشیمون نشی فرشته من...نمیدونم چرا بغض دارم..اشکم داره سرازیر میشه..خیلی خوشحالم..خوشحالم که تورا دارم و افتخار مادر بودن را د...
نویسنده :
مامان علي اكبر
16:36