علي اكبر علي اكبر ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

می خوام از روزهای نبودن تا بودنت برات بنویسم

ز غوغای جهان فارغ....

پسر ناز یک ساله من...

پسر ناز یک ساله من سلام... نمیدونم از کجا شروع کنم..احساس می کنم زود گذشت..پارسال 25 تیر بود که ساعت 5 صبح به زایشگاه رفتم.ساعت 12:10 تو را روی سینم گذاشتند.یه موجود کوچک ناتوان  ولی پاک و معصوم که تمام دنیا براش تازگی داشت..صدای گریتو که شنیدم فهمیدم که دنیا برات خیلی تازگی داره که تا نور به چشمت خورد ترسیدی.دلت نمیخواست از اون دنیای آبی خودت که فقط و فقط خودت بودی..بدون هیچ درد و سروصدا... بیرون بیای..ولی همون وقت که تورو روی سینم گذاشتند بهت قول دادم که بهترین مادر برات باشم که هیچگاه از اومدنت تو این دنیا پشیمون نشی فرشته من...نمیدونم چرا بغض دارم..اشکم داره سرازیر میشه..خیلی خوشحالم..خوشحالم که تورا دارم و افتخار مادر بودن را د...
28 تير 1393

مراقبت یک سالگی

سلام به خوش اخلاق ترین پسر روی زمین روز سه شنبه یعنی 24 تیر 93 یک روز قبل از تولدت همراه با بابایی که مرخصی گرفته بود رفتیم خانه بهداشت.میخواستیم بپرسیم آیا این واکسن 1 سالگی پای پسرکوچولوی مارا اذیت میکنه؟آیا تب داره بعدش؟گفتند اگه قراره براش تولد بگیرید بذارید بعد از تولدش که راحت باشه.خلاصه ما فقط رفتیم پیش خانم عباسی و قدو وزن شما را چک کرد که به شرح زیر بود:     وزن:9500(وزنت از 9 ماهگی ثابت مونده بود عزیز دلم...چون خییلی سینه خیز میری...خیلی حرررص میخوری...گریه میکنی...6 تا مروارید داخل صدفت داری که خیلی اذیتت کردند تا اومدن نمایان بشن...دکتر بهرادمنش فوق تخصص غدد گفتند که ما از بچه 1 ساله انتظار دار...
26 تير 1393

اولین مسافرت پسرم---مشهد مقدس

سلام  پسر ناز مامان. اومدم سفرنامه اولین مسافرتت را برات بنویسم. روز جمعه 16 خرداد 93 پدرت برای ماموریت کاری به مشهد سفر کرد.مامان خیلی دلش میخواست با بابا بره ولی هتل رزرو نکرده بودیم. هر موقع بابایی بهم زنگ میزد و داخل حرم بود من خیلی گریه می کردم و میگفتم دلم میخواست منم اونجا بودم.تا اینکه پدر مهربونت اصرار کرد که من به همراه خانوادم بیایم مشهد.خلاصه روز یکشنبه باباجون یه تور مشهد پیدا کرد . روز حرکت :سه شنبه 20 خرداد 93 رفتیم راه آهن اصفهان.شما خیلی در قطار اذیت می کردی.همش دلت میخواست سینه خیز بری ولی فضا کم بود.قطارمون با تاخیر 8 ساعتی به مشهد رسید.یعنی ما 27 ساعت در راه بودیم!!!آخه چون میلاد آقا...
2 تير 1393

سومین و چهرمین دندونت مبارک

سلام به پسر ناز مامان. بالاخره بعد از گذشت دوماه از شکوفه زدن دندونای پایینت،دوتا مروارید دیگه هم بالا نمایان شد .یعنی شما در سن 10 ماهو 24 روزگی 4 تا مروارید داشتی.. عزیزم بهت تبریک میگم.اینو بدون که تمام این لحظات برای من و بابای مهربونت دوست داشتنی اندو از بودن در کنارت و لحظات شادی که برامون رقم میزنی بینهایت لذت می بریم. دوستدار تو:مامان آزی ...
18 خرداد 1393

سینه خیز رفتن بعد از 10 ماه

عزیز دلم سلام. نمیدونم چجوری شروع کنم..ولی بالاخره شما زمانیکه 9 ماهو 18 روز سن داشتی شروع کردی سینه خیز بری.البته سینه خیزی که بیشتر شبیه 4 دست و پا رفتن هستش.از اونجایی که شما علاقه زیادی به دستمال کاغذی داری یک روز خیلی تصادفی دیدیم که برای رسیدن به جعبه دستمال داری خودتو روی زمین میکشی و ما هم کلی بهت خندیدیم..میدونم که همش تقصیر ما هستش..چون نباید زیاد داخل روروئک میذاشتیمت که تنبل بشی.چندروزه از روروئکت دل کندی و روی زمین سیر مکنی...به همین خاطرم تونستی بعد از 10 ماه یه حرکت جدید از خودت نشون بدی و استعدادت رو شکوفا کنی عسلم..
18 ارديبهشت 1393

سینه خیز رفتن بعد از 10 ماه

عزیز دلم سلام. نمیدونم چجوری شروع کنم..ولی بالاخره شما زمانیکه 9 ماهو 18 روز سن داشتی شروع کردی سینه خیز بری.البته سینه خیزی که بیشتر شبیه 4 دست و پا رفتن هستش.از اونجایی که شما علاقه زیادی به دستمال کاغذی داری یک روز خیلی تصادفی دیدیم که برای رسیدن به جعبه دستمال داری خودتو روی زمین میکشی و ما هم کلی بهت خندیدیم..میدونم که همش تقصیر ما هستش..چون نباید زیاد داخل روروئک میذاشتیمت که تنبل بشی.چندروزه از روروئکت دل کندی و روی زمین سیر مکنی...به همین خاطرم تونستی بعد از 10 ماه یه حرکت جدید از خودت نشون بدی و استعدادت رو شکوفا کنی عسلم..
18 ارديبهشت 1393

سینه خیز رفتن بعد از 10 ماه

عزیز دلم سلام. نمیدونم چجوری شروع کنم..ولی بالاخره شما زمانیکه 9 ماهو 18 روز سن داشتی شروع کردی سینه خیز بری.البته سینه خیزی که بیشتر شبیه 4 دست و پا رفتن هستش.از اونجایی که شما علاقه زیادی به دستمال کاغذی داری یک روز خیلی تصادفی دیدیم که برای رسیدن به جعبه دستمال داری خودتو روی زمین میکشی و ما هم کلی بهت خندیدیم..میدونم که همش تقصیر ما هستش..چون نباید زیاد داخل روروئک میذاشتیمت که تنبل بشی.چندروزه از روروئکت دل کندی و روی زمین سیر مکنی...به همین خاطرم تونستی بعد از 10 ماه یه حرکت جدید از خودت نشون بدی و استعدادت رو شکوفا کنی عسلم..
18 ارديبهشت 1393

مراقبت ۹ماهگي

دلدلک مامان  در 9 ماهگی تو  وزنت :9500 ، قد :75  و دور سر شما  5/45 بود.با اینکه بی نهایت بد غذا هستی و پوست مامانو کندی با این وضع غذاخوردنت ولی خب خدا رو شکر بخاطر شیر زیادی که میخوری وزنت خوب بوده.. اگه دلداریهای بابات نبود مطمئن باش  من الان پیشت نبودم و سر به بیابون گذاشته بودم.بخدا خیلی سخته پسرکم. امیدوارم خدا بچه مثله خودت به این مشکلی بد غذایی بدخوابی بد دندونی نصیبت نکنه..من که خیلی اذیت شدم.. ولی اینو بدون که عاشقانه دوست دارم..تو همیشه برای من بهترینی و تا جون دارم تمام عشقو محبتمو نثار تو گل پسرم خواهم کرد...
18 ارديبهشت 1393

دومین گردش..21 فروردین

خوشگلکم پنجشنبه مورخ 21 فروردین ماه به اتفاق خاله الهه و باباجون رفتیم باغ های شکوفه حجت آباد.واقعا اون مکان با وجود تو فرشته نازنینم تکه ای از بهشت بود ..   ...
23 فروردين 1393